لذت گناه آلود؛ از جوجو مویز تا جین آستین روی پرده سینما
به گزارش مجله آرنا، گیلتی پلژر چیست؟ یک جور پارادوکس در خودش دارد. این که به عنوان یک عشق سینما، فیلمی برایت تبدیل به یک تجربه لذت بخش گردد که می دانی خیلی خوب نیست. خیلی سینما نیست. پیتر برادشاو و بقیه منتقدان بخشی در گاردین راه انداختند و اسمش را گذاشتند: گیلتی پلژر (Guilty Pleasure). به فارسی ترجمه اش چیزی می گردد در مایه لذت گناه آلود.

منظورشان فیلم هایی بود که از دیدنشان لذت می برند و حتی حاضرند برای بار دوم یا بیشتر آنها را ببینند ولی از نظر هنری آثاری ارزشمندی محسوب نمی شوند و در حقیقت رویشان نمی گردد به بقیه رفقای روشنفکر و نویسنده و منتقد و عشق سینمایشان بگویند که از فلان فیلم هم خوششان می آید. هر کدام از فیلم های ضعیفی که از دیدنشان لذت می بریم یعنی یک جایی شاخک های احساسی مان را تکان داده اند که بهشان حس خوبی داریم.
هر ماه سعی می کنیم یکی دو تا گیلتی پلژر را معرفی کنیم تا خجالتمان از دوست داشتن فیلم هایی که منتقدان دوستشان ندارند بریزد.
من پیش از تو
- محصول 2016
- ساخته تئا شاروک
حتی کتابش را هم جزو کتاب های عامه پسند طبقه بندی نموده است. داستان رومانتیک جوجو مویز واقعا آبکی است. قصه دختر فقیر و پسر پولدار که سال 2016 با بازی امیلیا کلارک تبدیل به فیلم شد. امیلیا کلارک آن زمان برای بازی در نقش دنریس تارگرین در اوج بود. هیچ کس انتظارش را نداشت که مادر اژدهایان در فیلم دیگری تبدیل به دختری شیرین و دوست داشتنی گردد. با آن جوراب های راه راه و کمی گیجی و منگی.
داستان دختری بامزه و عاشق زندگی به نام لو که در یک شهر کوچک زندگی می نماید ولی کارش را از دست داده. استخدام می گردد تا به کارهای یک جوان ثروتمند که فلج شده و از زندگی ناامید است بپردازد. بقیه اش قابل حدس است. عاشق یکدیگر می شوند اما آخرش کمی با آن خاتمه های خوشی که انتظارش را داریم فرق دارد.
از قصه عشق آرتور هیلر تا امروز بارها قصه هایی با این خط داستانی روی پرده سینما روایت شده اند. نکته جالب این که اکثرشان هم گیلتی پلژر هستند شاید چون عشق وقتی با سانتی مانتالیسم پیوند می خورد قابلیت این را دارد که قصه های آبکی و قابل پیش بینی از آن فراوری گردد.
کارگردان من پیش از تو را کسی نمی شناخت. این اولین فیلم بلندش محسوب می شد ولی پیروز شد داستان جوجو مویز را خیلی سرراست و شیرین، با رنگ های تند در میزانسن ها و البته انتخاب بازیگران درست روایت کند.
اصولا شیمی میان بازیگران یکی از مهم ترین عوامل لذت بخش در گیلتی پلژرهاست و این جا امیلیا کلارک و سام کلافلین زوج دوست داشتنی ای را با هم تشکیل داده اند.
سکانس تولد دختر و هدیه پسر که جوراب شلواری راه راه است آن قدر شیرین از کار درآمده که بعید است علیرغم همه سادگی و عامه پسندی فیلم از آن لذت نبرید.
اما
- محصول 1996
- ساخته داگلاس مک گرات
کارگردانش اصلا در سینما آدم مطرحی نیست و به جایی هم نرسیده. ولی همین یک فیلم اما بسیار دوست داشتنی است. حالا اینکه بنظر مخاطبان عشق سینمای imdb امتیازش زیر 7 است و منتقدان هم نقدهای متوسطی رویش نوشته اند و فروش خیلی بالایی هم نداشته، علت نمی گردد از ارزش های دوست داشتنی فیلم اما کم گردد.
اما اقتباسی از کتاب جین آستین به همین نام است که خب در حد برترین هایش مثل غرور و تعصب نیست.
داستان دختر جوانی در یک دهکده سنتی انگلیسی که دوست دارد بین آدم های مختلف پیوند برقرار کند و سبب خیر گردد. این وسط وقتی برای یکی از دوستانش می خواهد آستین بالا بزند وسط کار متوجه می گردد که خودش عاشق شده. همه فیلم هم دیالوگ گفتن اهالی دهکده درباره شوهر دادن دخترهای دم بخت روستاست. هیچ نکته عمیقی ندارد و هیچ بحث و دیالوگ به یادماندنی هم در فیلم نیست.
به جایش گویینت پالترو همه بار فیلم را به دوش می کشد. از رنگ و لعاب فیلم هم البته نمی گردد غافل شد که یک دهکده قرن نوزدهمی انگلیسی را چقدر با وسواس و مجذوب کننده به تصویر کشیده است.
شوخ طبعی جین آستین که در کتابش به سنت های انگلیسی طعنه می زند در فیلم با آن شیوایی و صراحت دیده نمی گردد به جایش کارگردان صداقتی به فیلم تزریق نموده که بخصوص در کاراکتر اما و بازی پالترو به چشم می آید و خیلی جاها لبخند گرمی به لبتان می آورد.
بیشتر ببینید:
منبع: دیجیکالا مگ