دختران توانای خیاط خانه (
به گزارش مجله آرنا، شاید وقتی جراحان و کادر درمان بیمارستان حضرت ولی عصر (عج) قائمشهر مازندران آماده انجام عمل جراحی می شوند حتی یک لحظه هم فکرش را نکنند گان یکبارمصرفی که برای جراحی بیمارانشان به تن دارند، با دستان توانمند دختران ناشنوا، نابینا و کم توان ذهنی دوخته و بسته بندی شده است.
جهت دریافت خدمات پتینه سقف منزل با گروه ساختمانی آبان در ارتباط باشید. هر گونه خدمات رنگ آمیزی با تکنیک های مدرن پتینه کاری را به ما بسپارید.
تصورش هم سخت است اما لباس خدمت بسیاری از کادر درمان بیمارستان و درمانگاه ها در قائمشهر و بابل با دستان توانمند دختران توانیاب دوخته می گردد، لباس هایی که در یک خیاط خانه خاص کوک می خورد.
خیاط خانه دختران در یک خانه ایجادشده است، اتفاقا این خیاط خانه یک مادر هم دارد. مادری که روزی، مدیر مدرسه بچه ها بوده است.
بعد از بازنشستگی آمنه درودی وقتی می بیند دانش آموزان دیروزش بیکار گوشه خانه نشسته اند، برای آنها کسب وکاری راه می اندازد و استخدام شان می نماید.
او مدیر دیروز و مادر امروز دانش آموزانش است. کسی که تمام ذهن و فکرش این است برای بچه هایی که به توانایی شان ایمان دارد، یک آینده بهتر بسازد.
داستان زندگی آمنه درودی از همان اول با توانیاب ها گره خورده است، چه آن موقع که مدیر مدرسه بچه های با احتیاج ویژه بود، چه امروز که به عنوان مدیر خیاط خانه ای برای اشتغال خانم های توانیاب قائمشهر استان مازندران راه انداخته است.
او حالا پنج سالی می گردد که برای دانش آموزان گذشته و خانم های بالغ امروز، یک کسب وکار راه انداخته است. او می گوید همه دانش آموزانش شبیه دختران نداشته اش هستند و همه دختران هم او را مادر صدا می زنند.
دغدغه همیشگی
درودی حالا 60 سال دارد اما آن موقع که سن و سالش کمتر بود، مدیر یک مجتمع آموزشی بود که در آن دانش آموزان با احتیاجهای ویژه رفت وآمد داشتند. در مجتمع او، همه نوع دانش آموزی از نابینا، ناشنوا، کم شنوا و کم توان ذهنی حضور داشتند.
دانش آموزان او از مقطع پیش دبستانی وارد مجتمع می شدند و تا فارغ التحصیلی، در مجتمع آموزش می دیدند؛ به همین دلیل است که او خود را مادر آنها می داند. اتفاقا همواره مانند مادرها هم برای همه بچه هایش، دل نگران بوده است. خارج از نگرانی ها برای نمرات و آموزش بچه ها، او همواره نگران آینده شغلی دانش آموزانش بوده است.
خانم مدیر به ما می گوید: هر دانش آموزی که از مدرسه فارغ التحصیل می شد، با او در ارتباط بودم. بچه های من به دانشگاه می رفتند و بعد از دانشگاه هم فارغ التحصیل می شدند ولی کسی به آنها کار نمی داد. درودی اما همواره می دانست که دانش آموزانش چه قدر بااستعدادند. او به آنها باور داشت. به خاطر همین بعدازاین که بازنشسته شد، فکر کرد وقت رسیدگی به آینده بچه هایش است. او یک روز نشست و فکر کرد چه کاری می تواند برای بچه ها مناسب باشد؛ او به خیلی از کسب وکارها فکر کرد، به راه اندازی یک کسب وکار با یکی از مهارت هایی که دانش آموزان در مجتمع آموزش می دیدند. به راه انداختن یک کارگاه میوه خشک کنی یا یک کارگاه نجاری؛ بعد اما قرعه به نام یک کارگاه خیاطی درآمد. کار در خیاطی هم البته گزینه مناسب تری بود. همه بچه ها در مدرسه او آموزش خیاطی دیده بودند. خواهر درودی هم که در بیمارستان کار می نماید به او پیشنهاد داد در خیاط خانه، لباس های یکبارمصرف برای اتاق عمل بدوزند.
یاری گرفتیم
درودی می گوید راه اندازی یک خیاط خانه برای بچه ها ساده نبوده است. او برای این که بتواند ایده اش را عملی کند به فرمانداری و استانداری سر زد.
خانم مدیر می گوید هیچ اداره و سازمانی به او یاری نکرد ولی خیرین دست او را دریافتد. درودی می گوید: من کارم را با پنج نفر آغاز کردم و از همان ابتدا هم کمیته امداد امام خمینی (ره) به پنج دانش آموزم، وام پنج میلیون تومانی خوداشتغالی داد.
او می گوید اما دلش نیامد از دانش آموزانش پول بگیرد. بسیاری از آنها مسائل اقتصادی داشتند، یک نفر می خواست وام را به عنوان پول پیش خانه بپردازد، یک نفر دیگر می خواست وام را برای درمان یکی از اعضای خانواده هزینه کند. به همین علت خانم مدیر دست خالی کار را آغاز کرد. خدا اما هوای درودی را داشت؛ او می گوید دو پزشک خیر دست آنها را دریافتد و خانه ای برای آغاز کار اجاره کردند و حتی دوچرخ خیاطی هم برای آغاز کار برایشان خریدند. گروه پنج نفره آنها با همین امکانات کار را آغاز کردند تا به امروز که تعداد کارکنان خیاط خانه به 30 نفر رسیده است. حالا حتی تعداد چرخ های خیاط خانه خاص داستان ما به 12چرخ رسیده و تمام خیاط ها هم از دانش آموزانی هستند که روزی در مجتمع خانم مدیر درس می خواندند. دو، سه نفر از دانش آموزان او که مشکل رفت وآمد دارند هم در خانه کار می نمایند؛ کسانی که خود در خانه فرزند توانیاب دارند و باید در خانه کنار فرزندشان بمانند.
توانایی های خاص
وقتی نام نابینا، ناشنوا و کم توان ذهنی می آید، همه ذهن ها می رود به سمت ناتوانی، به سمت گوش هایی که نمی شنود، به سمت چشم هایی که نمی بیند و ذهن هایی که توان انجام کارها را ندارد. اما درودی از توانایی های بچه هایش با عشق یاد می نماید و از بچه های ناشنوایی می گوید که خیلی تمیز و دقیق دوخت می زنند و بهترین لباس های یک بارمصرف بیمارستانی را می دوزند، کسانی که همه شان دیپلم خیاطی دارند.
او می گوید: بچه های ناشنوای من شاید گوش هایشان نشنود اما چشم های تیزبینی دارند و خیلی مرتب و خوب کار می نمایند. بچه های نابینایی که خانم مدیر از آنها نام می برد حس لامسه عالی دارند و کارهای بسته بندی را انجام می دهند. بچه های کم توان ذهنی هم کارهای تمیزکاری، چیدن نخ و کش ها را انجام می دهند. در خیاط خانه او، هرکسی بسته به توانایی که دارد، کار می نماید. ناتوانی در خیاط خانه درودی معنا ندارد. یکی از دانش آموزان نابینای او هم به عنوان مدیر داخلی در خیاط خانه کار می نماید.
درودی می گوید: بچه های من مرتب ترین و تمیزترین بچه ها هستند. خانم مدیر از زمان مدیریتش در مرکز می گوید. زمانی که به خوابگاه دانش آموزان سر می زد و اتاق های مرتب و چمدان های تمیز بچه ها را می دید. او می گوید مرتب ترین کسانی که دیده است، دانش آموزانش هستند.
کار کردن با مشقت فراوان
آن طور که درودی از توانایی های فرزندانش تعریف می نماید، باید شرایط کسب وکار او خوب باشد اما کار کردن در قائمشهر زیاد هم آسان نیست. روزانه حدود 800 تا یک میلیون دست لباس بیمارستانی در خیاط خانه او دوخته می گردد. او لباس های بیمارستان ولی عصر(عج) قائمشهر، دو بیمارستان در شهر بابل و چند مرکز تصویربرداری و کلینیک را تامین می نماید اما هزینه ها بالاست. یک ماه قبل او هزینه کمتری برای خرید مواد اولیه می پرداخت؛ مثلا یک ماه پیش نایلون را کیلویی 20هزار تومان و حالا کیلویی 40هزار تومان می خرد. برای خرید نخ 52هزار تومان پول می دهد و 100هزار تومان هم برای یک کیلو کش هزینه می نماید. همه این ها او را ناراحت می نماید.
خانم مدیر درباره دلیل ناراحتی اش می گوید: سه دختر من محل زندگی شان با کارگاه فاصله زیادی دارد و مجبورند در خیاط خانه بمانند. من باید به سه دختر و بچه های دیگرم ناهار، شام و صبحانه بدهم.
تا یک ماه پیش در خیاط خانه او هر سه وعده غذایی سرو می شد، حالا اما هزینه ها این قدر بالاست که تنها صبحانه و شام سرو می گردد. افرادی که در خیاط خانه کار می نمایند هم باید حقوق بگیرند. درودی می گوید که البته والدین بچه ها می گویند حاضرند هزینه نگهداری بچه ها را هم پرداخت نمایند. او اما به آنها حقوق می دهد. بالاترین حقوق دومیلیون تومان است و پایین ترین حقوق هم یک میلیون و 500هزار تومان. درودی همه دخترانش را بیمه عمر نموده و قرار است تا 15 سال دیگر، همه آنها حقوق بگیرند. او می گوید که برای دریافت مشتری باید در سامانه ثبت نام و بعد در مزایده شرکت کند. به همین دلیل است که او پایین ترین قیمت را پیشنهاد می دهد و عموما سود اندکی باقی می ماند. اگر سودی باقی ماند، معلم بازنشسته هم سهمی برای خودش برمی دارد. درودی می گوید: من حقوق بازنشستگی ام را دارم. دو پسرم هم مستقل شده اند و تنها زندگی می کنم؛ بنابراین همین حقوق بازنشستگی برای من کافی است.
اشتغال زایی پسرانه
همه بچه های توانیاب قائمشهر، در مدرسه آموزش با احتیاجهای ویژه درودی درس خوانده اند. بنابراین عجیب نیست که او همه بچه های توانیاب و خانواده هایشان را بشناسد و از همه مسائل خانواده ها خبر داشته باشد. این روزها اما دغدغه درودی پیدا کردن شغل برای پسرهای دانش آموزش است. خانم مدیر می گوید که خیالش از دخترها راحت است، چراکه آنها حالا شغلی دارند؛ پسرها هم اما احتیاج به شغل دارند و باید کار نمایند. به همین دلیل است که این روزها او دوباره مانند پنج سال قبل، به فرمانداری و استانداری شهرش، رفت وآمد دارد تا مساعدت آنها را جذب کند.
او می گوید: من نگران پسرهایم هستم، کسانی که در کوچه ها و خیابان های شهر، بیکار می بینم. او می گوید که اگر برای پسرها هم کارگاهی مانند نجاری راه بیندازد، دیگر چیزی از جهان نمی خواهد. آرزویی که دوست دارد خیلی زود به آن برسد تا پسرهایش را هم زود سروسامان دهد.
لیلا شوقی - جامعه / روزنامه مجله آرنا
منبع: جام جم آنلاین