نقد ادبی؛ از نیش تا نوش
به گزارش مجله آرنا، محسن اوری - کرمانشاه- خبرنگار: محسن احمدوندی دکترای زبان و ادبیات فارسی دارد.
وی اکنون به عنوان معلم در دبیرستان های کرمانشاه مشغول به تدریس است. احمدوندی در کنار تدریس، شعر می گوید و در زمینه نقد ادبی هم فعالیت می نماید. در ادامه گفت وگوی مجله آرنا را با این معلم، منتقد و شاعر کرمانشاهی می خوانید.
- صندلی نقد ادبی را در ایران و کرمانشاه چگونه ارزیابی می کنید؟
عموماً نقد پیوند مستقیمی با تربیت خانوادگی، نظام آموزشی، ساختارهای سیاسی - اجتماعی و فرهنگ هر جامعه ای دارد. نباید انتظار داشته باشید خانواده ای که در آن حرف اول و آخر را پدر می زند، یا مدرسه ای که در آن دانش آموز حق هیچ اظهارنظری ندارد و پرسشگری با برخورد تند از سوی معلم و مدیر روبرو می گردد، انسانی با خرد انتقادی تربیت کنید. چنین وضعیتی انسانی فراوری می نماید که از هرگونه پرسشگری و نقادی ترسان است، زیرا به تجربه دریافته که اگر بپرسد و نقد کند، بدترین پیامدها را برایش در پی خواهد داشت.
طبیعی است که نقد ادبی در چنین جامعه ای صندلی چندانی نخواهد داشت. هرچه محیط کوچک تر و بسته تر، خرد انتقادی ضعیف تر و کم جان تر. هرچه محیط تک صداتر، نقد ادبی ناتوان تر. ما باید قبول کنیم که نقد به آدمی نیش می زند، درد دارد، در همه جای دنیا همین است. شما فکر نکنید در جاهای دیگر وقتی صاحب اثری، نقد کارش را می شنود، به ویژه نقدی که ضعف های اثرش را برملا می نماید، شاد می گردد. همواره نقد آزاردهنده است، تلخ است، ناخوشایند است، اما ثمرات شیرینی دارد. فرق ما با دیگران در این است که آنها این تلخی را به جان می خرند تا از ثمرات شیرین و دلچسبش بهره ببرند، اما ما کلاً از خیر تلخی و شیرینی اش گذشته ایم و عطایش را به لقایش بخشیده ایم. اگر یک روز به این میزان از آگاهی رسیدیم که این تلخی و شیرینی را با هم بپذیریم، قطعاً نقد در همة شئون زندگی مان و ازجمله ادبیاتمان صندلی واقعی اش را بازخواهد یافت.
- نقد تا چه اندازه بر فراوری آثار ادبی باکیفیت می تواند مؤثر باشد؟
پاسخ این پرسش تا حدودی روشن است. نقد در عین حال که تلخ است، بَرِ شیرین دارد. همة ما در روبروة نخست با نقدهای که متوجهمان می گردد، رو ترش می کنیم و احساس ناخوشایندی داریم، اما کدام یک از ما هست که در خلوت خود به بازخوانی این نقدها نپردازد و در جهت کمال و خودشکوفایی اش از آنها بهره نگیرد؟ شما داستان یا شعری می نویسید و منتقدی آن را نقد می نماید و بسیاری از ضعف های کارتان را پیش چشمتان می آورد، حقیقت این است که اغلب ما در برخورد اول با این مساله ناراحت می شویم، حتی بر این منتقد ممکن است بشوریم و به نادانی متهمش کنیم؛ اما با گذشت زمان و خلوت کردن با خویشتن بر بخشی از این نقدها مهر تأیید می نهیم. با این توضیحات باید گفت هر قدر رابطة صاحب اثر با منتقد بیشتر و سازنده تر باشد، آثار ادبی فراوریشده نیز باکیفیت تر خواهند بود. البته سخن بر سر نقد است، نه تخریب غرض ورزانه و تکه پاره کردن تعارفات محبت آمیز.
- به نظر شما چرا نقد ادبی ما با ادبیات داستانی مان همزمان حرکت نمی نماید و دنباله رو آن است؟ درواقع می خواهم بپرسم چرا به همان اندازه که ادبیات داستانی ما پیش رفته، نقد ادبی مان پیش نرفته است و خیلی کم شاهد نقدهای حرفه ای و به روز در قلمرو ادبیات داستانی معاصر هستیم؟
راستش را بخواهید در این زمینه خیلی با شما موافق نیستم. نقد ادبی به ویژه در قلمرو داستان در سال های اخیر رشد خوبی داشته است. اما این نکته را باید اضافه کنم که هم نقد ما و هم داستان ما و حتی هم شعر ما در این سال ها اغلب فردمحور بوده اند تا جریان محور؛ یعنی مثلاً چند منتقد خوب داشته ایم نه یک جریان انتقادی همه گیر و پویا. داستان و شعر هم به همین شکل. واقعاً مگر چند داستان نویس خوب در این سال ها ظهور نموده اند که حرف تازه ای برای گفتن داشته باشند؟ تعدادشان انگشت شمار است.
بدیهی است که یک یا چند منتقد خوب نمی توانند تمام ادبیات داستانی ما را پوشش دهند. نقد یک کار سازمان یافته و جمعی می طلبد. در سال های اخیر نقد داستان بر اساس نظریه های مدرن ادبی رواج روزافزونی یافته است، اما تعداد کسانی که پیوسته و با برنامه و منسجم نقد بنویسند کم بوده است و به همین دلیل خیلی به چشم نمی آیند. این را هم اضافه کنم که نقد و نظریه های ادبی همواره پس از خلق آثار ادبی تئوریزه و چارچوب بندی می شوند. اگر جایی هم هنر و ادبیات خواسته پیرو نظریه باشد، عموماً با شکست روبرو شده است. نمونه هایش هم در ادبیات ایران و هم دنیا فراوان است. اگر منظورتان این است، من هم با شما موافقم و درستش هم همین است که هنر پیشرو باشد و نقد و نظریه دنباله رو.
- با شما موافقم که نقد ادبی ما هم پیشرفت داشته، اما اگر به آثار خیلی خوبی که در همین چند سال اخیر به چاپ رسیده اند نگاهی بیندازیم، متوجه می شویم که نقد در زمینه داستان از ادبیات داستانی ما جامانده است. مثلاً روی همین مجموعه های خوب پیمان اسماعیلی که در سال های اخیر بسیار پرسروصدا هم بود، چند نقد نوشته شده است؟ بگذریم؛ شما در کنار منتقد بودن، شاعر هم هستید، از شعرهایتان برایمان بگویید.
به قول مالک حسینی، پژوهشگر حوزة فلسفه، پاسخ مثبت دادن به این پرسش که شاعرم، هم جهالت می خواهد و هم جسارت؛ و من از اولی تا دلتان بخواهد دارم و از دومی بی نصیبم. این سخن من از سر تواضع نیست، چون معتقدم تواضع بیش از حد خود نوعی تکبر است. واقعاً دوست دارم شاعر باشم اما می دانم که نیستم، به همین دلیل شما حتی یک بیت شعر چاپ شده نیز از من نمی بینید، مگر کسی بدون اجازه ام در جایی شعری از من چاپ نموده باشد که من بی تقصیرم. گاهی ابیاتی را با خودم زمزمه می کنم و در صفحه ای در فضای مجازی ثبتش می کنم که فراموشم نگردد. شاعری ام در همین حد است.
- آیا فعال بودن منتقد درونتان روی چاپ و عرضة شعرهایتان تأثیر منفی گذاشته است؟
گویا پاسخ این پرسش با توضیحاتی که دادم روشن شد. آنچه هست این است که از چاپ نکردن اشعارم پشیمان نیستم و آنها را تا الان که با شما حرف می زنم قابل عرضه ندیده ام. البته این نظر من تا امروز است، شاید روزی برسد که نظرم عوض گردد.
منبع: همشهری آنلاین