جهاد دانشگاهی و مسئله دانشگاه در ایران
به گزارش مجله آرنا، همه آنچه رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیانیه گام دوم انقلاب برشمرده اند، فراخوان پیوند دانشگاه، جامعه و نظام سیاست گذاری در کشور است. این پیوند از دل نهادهای مدنی حاصل می گردد و جهاد دانشگاهی یکی از جدی ترین نهادهای مدنیِ موجود در ایران و اصلی ترینِ آنها در فراهم ساختن بسترهای مناسبِ پیوند دانشگاه، جامعه و نظام سیاست گذاری است.
به گزارش مجله آرنا، همزمان با سی و نهمین سالگرد تاسیس جهاد دانشگاهی، مهدی عباسی مدیرکل دفتر مطالعات فرهنگی جهاددانشگاهی در یادداشتی به وضعیت این روزهای دانشگاه ها و نقشی که جهاد دانشگاهی می تواند در این زمینه ایفا نماید پرداخته است.
در متن این یادداشت که در اختیار مجله آرنا قرار گرفته، آمده است:
اکنون بیش از هر زمان دیگری، دانشگاه های ایران با چالش روبرو هستند. هرچند در ظاهر، دیگر کشمکش های سیاسی و امنیتی ـ مانند آنچه در اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80 وجود داشت ـ در دانشگاه ها دیده نمی گردد و آرامش سیاسی، دست کم در نگاه نخست، بر دانشگاه ها حاکم شده است، ولی کمتر ناظر مطلع و بی طرفی وجود دارد که چالش های کارکردی، فرهنگی و اجتماعیِ پردامنه ای را که دانشگاه ها و دانشگاهیان را درگیر نموده است، حتی در همان نگاه اول، نبیند. این چالش ها که نه لزوماً بخشی از بدنه دانشگاهی، بلکه همه اجزای نظام آموزش عالی ایران با آن دست و پنجه نرم می نمایند، گستره وسیعی دارند که اگر در کنار معضلات اجتماعی قرار بگیرند، تأثیر دوچندانی بر حیات اجتماعی و فرهنگی دانشگاه می گذارند.
رعایت نکردن اخلاق حرفه ای در آموزش و پژوهش، منفعت طلبیِ فردگرایانه افراطی، نظاره گری و بی تفاوتی عمومی، تقلب افسارگسیختۀ آشکار و پنهان (به تعبیر حسین ابراهیم آبادی)، درگیریِ گاه و بی گاه در منازعات سیاسیِ بی خاتمه، ناتوانی در ایفای نقش تربیتی، غلبه مناسبات پولی و اقتصادی، بحران امید و اعتماد، کیفیت پایین منابع درسی، مدرسان و دوره های آموزشی و اساساً مسئلة بنیادینِ علم در ایران، بخشی از فهرست بلندبالای این چالش ها هستند. البته نباید فراموش کرد آنچه در دانشگاه ها دیده می گردد بازتابی از شرایط عمومی کشور است.
بدین ترتیب، دانشگاه در ایران، نه راهکار، بلکه بخشی از مسئله شده است. دانشگاه در ایران، بی زمان و بی مکان شده است (به زمان و مکانی که در آن می زید، تعلق ندارد). این دغدغه را در آثار و نوشته های اخیرِ صاحب نظرانِ بسکمک می توان دید. آیا دانشگاه ایرانی به تعبیر دکتر رضا داوری اردکانی می تواند به آیندۀ بشر بیندیشد؟ چنین است که تبدیل خواهد شد به کارخانه فراوری فارغ التحصیل بیکار.
ما از درک فلسفة دانشگاه بازمانده ایم. وقتی دانشگاه را نهاد انتقال علم و فناوری به داخل کشور تعریف کردیم، نخستین سنگ بنای انحراف آن را با دست های خودمان گذاشتیم. حتی امروز که نزدیک به 100 سال از عمر دانشگاه هایمان می گذرد، به درستی نمی دانیم دانشگاه به چه کار می آید. نه مدیران ارشدِ تصمیم گیر، دانشگاه را قبول دارند و نه دانشگاهیان، مدیران و تصمیم گیران را به رسمیت می شناسند. هر دو، در دو عالم جداگانه زیست می نمایند. تعبیر گاه و بی گاهی دانشگاه در ایران ـ که از سوی مقصود فراستخواه به کار رفته ـ شاید نمایان نمایندة نگاهی ژرف به این معضل است.
او در مقدمه کتاب گاه و بی گاهی دانشگاه در ایران می نویسد: دانشگاه برای خودش منطقی دارد، برای خودش فضا، زمان و تقویم و فرهنگ و رسالتی دارد، هویتی دارد، قواعدی نهادینه دارد، هنجارهایی دارد. اگر چنین نباشد، گاه و بی گاه می گردد. گمان می کنم سیاست گذاری آموزش عالی در ایران ـ که اغلب متأثر از منافع سیاسی زودگذر دولت ها طراحی می گردد ـ در این گاه و بی گاهی تأثیری مستقیم داشته است. اساساً سیاست مداران ایرانی، هرگز متوجه نشدند دانشگاه را برای چه می خواهند؟ آنها دانشگاه را به ایران آوردند و توسعه دادند، بدون اینکه بدانند دانشگاه چیست و اقتضائاتِ آن کدام است. از همین روی، با آن همان طور رفتار کردند که دلشان می خواست، نه آن گونه که مقتضای روبروۀ صحیح با دانشگاه است. قواعد آن را به هم ریختند و منطق آن را در نظر نگرفتند. وضع امروز دانشگاه، نتیجۀ همین رفتار است.
اما، آیا باید از دانشگاه ناامید شد؟ هرگز. دست کم به این خاطر که اگر از دست کسی کاری بربیاید، باز هم آن دانشگاه است.
دانشگاه نمی تواند با سنت کنونیِ خود، از مردابی که در آن گرفتار آمده، خارج گردد. آینده در گرو کنار گذاشتن فرایندهای ناکارآمد کنونی است. نظام آموزش عالیِ ایران، هم اکنون کارا و اثربخش نیست. اما هیچ کس نمی تواند برای دانشگاه نسخه بپیچد، جز خود دانشگاه.
در این میان، وجود نهادهای واسطه ای که هم اعتماد دانشگاه را جلب نموده باشند ـ به واسطه درک منطق و قواعد دانشگاه ـ و هم اعتماد سیاست مداران و دیوان سالاران را ـ به واسطه درک منطق و قواعد سیاست ـ بسیار لازم است. این نهادها نه دانشگاه هستند و نه یک نظام دیوان سالارانه. چیزی هستند مابین آنها که به کمک هر دو می آیند و از هر دو کمک می گیرند.
جهاددانشگاهی در ایران، باید چنین کارکردی برای خود تعریف کند. دور شدن از این کارکرد و درغلطیدن به دامان هر یک از دو طرف این معادله (چه دانشگاه و چه دیوان سالاری) فلسفه وجودی آن را در هم می ریزد. جهاددانشگاهی که روزگاری برای نجات دانشگاه از مناقشات سیاسی و گذار آن به جهت توسعۀ ملی در قالب انقلاب اسلامی شکل گرفت، امروزه، بیشترین نقش را در عرصۀ روبروه با چالش های فرهنگی، فکری و تربیتیِ دانشگاه برعهده دارد.
راهکار مسائل دانشگاه، گفت وگوی فراگیر با اهل دانشگاه و میان اهل دانشگاه است. باید گفت وگو را در دانشگاه ها احیا کرد. کمبود منابع اقتصادی، موجب تعطیلیِ بسکمک از فضاهای گفت وگومحور شده است. همایش ها به کمترین میزان خود رسیده اند و به دلایل مختلف، مناظره های اندکی برگزار می گردد. جهاددانشگاهی می تواند احیاگر گفت وگو در دانشگاه باشد.
هادی خانیکی معتقد است: اگر بتوانیم، بین سه نهاد دانشگاه، فرهنگ و جامعه ارتباط برقرار کنیم، یعنی دانشگاه، بریده از جامعه یا بریده از حوزۀ روشنفکری و اندیشه نباشد، آن وقت کار فرهنگی پیروز است. جهاد دانشگاهی همان جایی است که می تواند بدون اینکه چنین کاری به یک کار سیاسیِ دم دستی و پیشِ پاافتاده فروکاسته گردد، آن را محقق سازد. جهاد دانشگاهی می تواند مجمعی از دانشگاهیان و روشنفکران باشد که برای اندیشیدن به چالش های اجتماعی گرد هم آمده اند و نظام تصمیم گیری را در راهکار این چالش ها کمک می رسانند. بدین ترتیب، می تواند بر دامنه اعتمادآفرینی میان دانشگاهیان و نظام سیاسی کشور بیفزاید، دانشگاه را از انفعال خارج سازد و نظام رسمی را به گوش سپردن به ندای دانشگاه وادار کند.
همه آنچه رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیانیه گام دوم انقلاب برشمرده اند، فراخوان پیوند دانشگاه، جامعه و نظام سیاست گذاری در کشور است. این پیوند از دل نهادهای مدنی حاصل می گردد و جهاد دانشگاهی یکی از جدی ترین نهادهای مدنیِ موجود در ایران و اصلی ترینِ آنها در فراهم ساختن بسترهای مناسبِ پیوند دانشگاه، جامعه و نظام سیاست گذاری است. منحصر ساختن این معنا در پیوند دانشگاه و صنعت ـ گرچه این ضرورت نیز انکارناپذیر است ـ نقطة شروع انحراف از این وظیفۀ بنیادی است.
اگر نهادهای واسطی مانند جهاددانشگاهی، در پی تأسیس دانشگاه و مراکز آموزش عالی باشند، نمی توانند نقش و کارکرد اصلیِ خود را ایفا نمایند. صندلی این نهاد، کاملاً ورای این نگاه روزمرگی است. ما، در جهاد دانشگاهی، باید دست دانشگاه، دست جامعه و دست نظام سیاست گذاری را بگیریم، در دست یکدیگر بگذاریم و در استحکام این پیوند بکوشیم.
این مهم، تنها از رهگذر گفت وگو امکان پذیر است؛ امری که جهاد دانشگاهی هم تجربۀ خوبی در آن دارد و هم می تواند بدان دامن زند. اگر دانشگاه ها هر روز بیش از روز دیگر، ساحت اداری یافته اند و دانشگاهی بودن، معنای کارمندبودن گرفته است، تقویت حضور جهاد دانشگاهی در عرصه های دانشگاهی می تواند ظرفیت پرداختن به مسائل کلان کشور را به دانشگاه ها بازگرداند. حضور جهاددانشگاهی در بسکمک از شوراهای فرهنگی و اجتماعیِ ملی و محلی، از همین منظر معنا می یابد. جهاددانشگاهی حتی در بعضی از شوراها و ستادهایی حضور دارد که هیچ دانشگاهی عضو آن نیست. این چه معنایی می تواند داشته باشد جز اینکه از دید بنیان گذاران آن شوراها و ستادها، جهاددانشگاهی نمایندۀ دانشگاه است و از آن انتظار می رود نمایندة نظام دانشگاهیِ ایران در نظام سیاست گذاریِ حرفه ای باشد؟
ازاین روی، دست کم یکی از اصلی ترین مأموریت های جهاد دانشگاهی، پرداختن به مسئلة دانشگاه و فراهم آوردنِ بسترهای گفت وگوی دانشگاه، جامعه و نظام تصمیم گیری و سیاست گذاریِ کشور است.
منبع: خبرگزاری ایسنا